تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟

به گزارش مجله بای بلاگ، پژوهش های 20 سال گذشته نشان می دهد تجربه خروج از جسم که ممکن است در شرایط نامعمول متفاوتی رخ دهد، واکنشی مغزی- جسمانی است و ربطی به جدایی روح از قفس تن و حیات فراجسمی پس از مرگ ندارد.

تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟

عبدالرحمن نجل رحیم| یادداشتی خواندم از همکار متخصص بیماری های داخلی و اهل سینما در صفحه اینستاگرامی اش با نام قفس تن که تحت عنوان کلی قصه های طبابت منتشر می گردد.

این یادداشت خاص درباره خاطره ای بود از بیماری 30ساله که در سی سی یو بیمارستان دچار ایست قلبی می گردد و در فرایند احیای طولانی، از مرگ نجات پیدا می نماید.

بیمار بعد از گذشت یک ماه که دکتر را دیدار می نماید، به جای تشکر از او گله می نماید که چرا نگذاشته برای همواره روحش از قفس تنش رها بماند؛ چون بیمار دچار ایست قلبی، هنگام کوشش برای احیا، در عالم بین مرگ و زندگی، روحش را دیده بود که از قفس بدنش جدا شده بود و از بالا جسم خودش و کوشش عرق ریزان دکتر برای نجاتش را تماشا می کرد.

این اظهارات بیمار، دکتر را هم مدتی درباره چگونگی حیات فراجسمی پس از مرگ به تفکر فلسفی وامی دارد. البته شاید این تجربه نه چندان نادر، یکی از دلایلی باشد که فلاسفه و اندیشمندان ایدئالیست در سرتاسر دنیا را به جدایی جوهری ذهن از بدن و فرامادی بودن روان متقاعدتر نموده باشد.

اما جالب است بدانیم که پژوهش های 20 سال گذشته نشان می دهد تجربه خروج از جسم که ممکن است در شرایط نامعمول متفاوتی رخ دهد، واکنشی مغزی- جسمانی است و ربطی به جدایی روح از قفس تن و حیات فراجسمی پس از مرگ ندارد.

حدود 15 سال پیش (2004) در یکی از سخنرانی های خود در سمینار های ادواری بیمارستان شهدای تجریش، بر اساس یافته های علمی مغزپژوه و نورولوژیست سوئیسی ـ آلمانی، اولاف بلانک که در آزمایشگاه پلی تکنیک لوزان و بیمارستان های دانشگاه ژنو کار می نماید، مفصل در این باره شرح داده ام. بلانک از سال 2002 مشغول پژوهش درباره پدیده تجربه موقت جدایی خویشتن از بدن و ازهم گسیختگی موقت ادراکات پیچیده مغزی ـ بدنی در هنگام این تجربه ذهنی بوده است.

او به روشنی نشان می دهد که چگونه می توان با دستکاری در مغز این تجربه را فراوری کرد. البته اولین بار ویلدر پنفیلد، جراح مغز معروف در سال های بین 40 و 50 قرن گذشته در دو بیمار صرعی خود حین تحریک الکتریکی مغز با احساس ناگهانی بیماران خود به صورت اظهار: اوه خدای من، من دارم از بدنم جدا می شوم برخورد نموده بود، ولی در آن هنگام توصیفات دقیق و تکرارشونده ای از این تجربه به دست نیامده بود.

امروزه می دانیم این پدیده حتی در نوعی بیماری صرع و میگرن شایع است و 10 درصد افراد عادی نیز ممکن است یک بار در طول زندگی آن را تجربه نموده باشند؛ بنابراین تجربه خروج از جسم در شرایط بین مرگ و زندگی نیز نشانه ای از وجود حیات فراجسمی پس از مرگ نیست، بلکه این مغز و بدن ماست که ایلوزیون یا خطای ادراکی جدایی خویشتن از بدن را به طور موقت می سازد و نوعی شرایط بی زمانی ـ بی مکانی و خروج از جسم را در طول این تجربه القا می نماید.

در این تجربیات ما از قفس تن رها نشده ایم، بلکه این قفس تن است که در شرایط خاص و تحت فشار این گمان ذهنی را به طور موقت می سازد و خودآگاهی ما را فریب می دهد. در این تجربه انسجام حس های درون جسمی عمیق همچون حس عمقی (پروپریوسپتیو) و حس گرانشی دهلیزی ـ تعادلی همراه با حس لمس و بینایی مربوط به مدار های پیچیده مغزی که اغلب به منطقه التصاقی آهیانه ای - گیجگاهی نیمکره راست ختم می شوند، دچار اختلال موقت می شوند. جالب است که همه این حس ها در هنگام جنبش، کنش و حرکت بدن انسان فعال و کارساز هستند.

این ازهم گسیختگی ادراکی، تجربه خروج از بدن را ایجاد می نماید. جالب است در این سمینار هم آقایی که دکترای فلسفه داشت و گویا مدت ها با اهل عرفان ماورایی و اهل کرامت حشر و نشر داشت، همچنان اصرار بر ماورایی بودن تجربه خروج از جسم داشت.

حال اگر از این مقوله بگذریم که پژوهش های موجود علمی نشان نمی دهد که در تجربه خروج از جسم ما از زندان تن رها می شویم و به عالم فراجسمانی عروج می کنیم، باید اضافه کنیم که در این اختلال موقت جسم زدایی از خویش، احساس عاملیت در اختیار خویشتنی است که از بالا نظاره گر جسم باقیمانده و دنیا است، اما در این میان معلوم نیست که مالک جسم کیست؟

زیرا خویشتنی که شناور در بالاست، مالکیت جسم در پایین را بر عهده ندارد و خود را هم صاحب جسمی دیگر نمی داند؛ یعنی خویشتن بالایی فضایی را در این دنیا اشغال نمی نماید و زمان نیز بیکرانه جلوه می نماید.

به وسیله ایجاد این ازهم گسیختگی موقت در ساختار خویشتن در بدن است که پژوهشگرانی همچون بلانک می توانند درباره چگونگی شکل گیری خویشتن در فعالیت بدن ـ مغز و شکل گیری فرایند خودآگاهی به طور طبیعی اطلاعات علمی کسب نمایند. اما نکته مهم دیگری در تجربه خروج از جسم قابل تأمل است که در خاطره طبیبانه دوست متخصص داخلی نکته سنج ما نیز منعکس بود: خویشتنی جداشده از بدن که از بالا به پایین علاوه بر جسم باقیمانده خود، متوجه فرد دیگری است که عرق ریزان عملیات احیا را انجام می دهد (در اینجا دکتر معالج).

این گوشه مهم از این پدیده نشان می دهد که افتراق خویشتن از دیگری نیز مربوط به فعالیت بخشی از مغز است که در هنگام تجربه خروج از جسم دچار اختلال می گردد؛ بنابراین شخصی که این پدیده را تجربه می نماید از نظرگاه خویشتن در بالای جسم جداشده که عاملیت را در دست دارد، وجود دیگری را که در اینجا دکتر معالج است، احساس می نماید.

این پدیده خود نشان دهنده این نکته مهم است که خود و دیگری در مغز اجتماعی انسان به طور هم زمان و در طی پردازش مشترک در مدار های مغزی، در نواحی انسجام بخشی ادراکی و حرکتی مغز شکل می گیرند؛ بنابراین خویشتن و دیگری در حالت خروج از جسم نیز جدایی ناپذیر می ماند. د

ر این رابطه می توان این طور نتیجه گرفت که شکل گیری خویشتن در مغز و بدن ما بدون احساس حضور دیگران با مشخصات و تظاهرات زیستی مشابه و به عبارتی بدون امکان زیست جمعی میسر نیست؛ بنابراین می توان با جرئت بیشتری این ادعا را عنوان کرد که خودآگاهی ما وابسته به وجود دیگران و زیست در جامعه انسانی است.

bestcanadatours.com: مجری سفرهای کانادا و آمریکا | مجری مستقیم کانادا و آمریکا، کارگزار سفر به کانادا و آمریکا

منبع: فرادید
انتشار: 1 شهریور 1400 بروزرسانی: 1 شهریور 1400 گردآورنده: buy-blog.ir شناسه مطلب: 6361

به "تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "تجربه خروج روح از جسم؛ حقیقت دارد؟"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید